آنقدر
حاضری که کسی از تو دور نیست
هرچند
دیده ، قابل درک حضور نیست
بر
پلک های خسته ی من پا نمی نهی
چون
پلکان خیس، مجال عبور نیست
شد
تکه تکه، آینه ی جانم از گناه
اما
کدام آینه مشتاق نور نیست؟
ای
ترجمان صبر خداوند بر زمین!
باز
آ که جان مردم دنیا صبور نیست
رو
کن تو ای عزیز به ما نیز، چون ثواب
گاهی
به جز زیارت اهل قبور نیست
آمیخت
حق به باطل و باطل به حق، بیا
ای
منتقم! که چاره به غیر از ظهور نیست
افشین
علاء