تو راز خلقتِ
پيدای پنهان را نشان دادی
و طرحی
نو به پينه پينه ی فرمِ زمان دادی
حضورت را نشاندی
قرن ها ، در واژه ای ممتد
نديديمت
.... اگرچه چشم هامان را... تکان دادی
تکان دادی
رکود ِ بهت ذهن ِبسته ی ما را
و بر افکار
خاک آلوده ، مُشتی آسمان دادی
تمام
ِعقربک هايی که می رقصند و می خوانند
نفهميدند در
هَر نُت ، چه شوری ... بی امان دادی
بشر با قصه ی غمگينِ سيبی سرخ می چرخيد
تو با يک
قصه ی ديگر، به سيبی سرخ جان دادی
هميشه حس خوب
ِ انتظارت روشن و جاريست
تو بارانی
که با هر قطره ...دريا را نشان دادی
اکرم
بهرامچی