بشارت باد
بر ياران که بوی يار می آيد
مسيح ال
پيغمبر سليمان وار می آيد
خماری از
سر مستان آتش نوش بيرون شد
که ساقی با
صبويی پُر، بر خمار می آيد
مدار گردش
عالم بود از چرخش چشمش
همه کون و
مکان را نقطه پرگار می آيد
وجاءالحق
به بازويش،کمان طاق دو ابرويش
جلالت کن
تماشا حيدر کرار می آيد
سرآمد شام
دربندی، حديث آرزومندی
طبيب
دردهای اين تن تبدار می آيد
سلاح خويش
برگيريد ای ياران ثارلله
که طی شد ليتناکنا
ز ره سردار می آيد
برون از
کنج عزلت شو الا ای زاهد عامی
رها کن چله
هايت را که خوش اسرار می آيد
بشارت باد يا
زهرا که ايام غمت سر شد
نويد انتقام
سيلی اغيار می آيد
دم اين
المفر گيريد ای طاغوت مسلکها
که فرياد
انا المهدی زکوی يار می آيد
الا ای
منتظر ديگر غمت از سينه بيرون کن
کنون آغوش
خود بگشای چون غمخوار می آيد
ياسر رحمانی