جمعه و غروب دلگيرش باز
حال شهر بارانيست
بی تو ساعتم خوابست ،
عصر جمعه سخت طولانيست
بوی خوب آمدن داری
ايستاده ام کنار راه
شاخه ها شکوفه می خندند
گرچه روزمان زمستانيست
گرچه شهر دست و دل
بازاست گرچه حال ما همه خوبست
بی تو شهر ما غم
انگيزست ...عين يک نفر که زندانيست
گرچه بين اسم ها فرق
است گرچه نام جدمان پيداست
در تمام شهر يک اسم است
نام مستعار کنعانيست
در تولدت همه
شاديم...کوچه را به نُقل می بنديم
آه ...از بقيه اش آقا
گريه هايمان که پنهانيست
مجتبی اصغری فرزقی (کيان)
:: برچسبها:
مجتبی اصغری فرزقی ,
جمعه و غروب دلگیرش باز حال شهر بارانیست ,
مجموعه اشعار مهدوی ,
شعر امام زمان ,
شعر آیینی ,
شعر مذهبی ,
شعر مهدوی ,
شعر برای امام زمان ,
اشعار مهدوی ,
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 19
|
مجموع امتياز : 105