صبح سحر که
پر نگشوده است، آفتاب
می آيی و سمند تو را، عشق در رکاب
روشن به توست چشمم و در پيشواز تو
کوچک ترين ستاره ی چشمانم آفتاب
بشکف که چتر باز کنی بر سر جهان
ای باغ نرگس! ای همه چون غنچه در نقاب
ای چشمه ی زلال که با آرزوی تو
از صد سراب رد شده ام در هوای آب
ساقی! خمار می کُشدم گر نياوری
از آن می هزار و دوصد ساله ام شراب
با کاهلی به پرده ی پندار مانده اند
ناباوران وصل تو ، جمعی ز شيخ و شاب
بيدار اگر به مژده ی وصلت نمی شوند
با بيم تيغ تيز برانگيزشان ز خواب
آری وجود حاضر و غايب شنيده ام
ای آنکه غيبت تو پُر است از حضور ناب
با شوق وصل دست ز عالم فشانده ايم
جز تو به شوق ما، چه کسی می دهد جواب؟
حسين منزوی
:: برچسبها:
حسین منزوی ,
صبح سحر که پر نگشوده است آفتاب ,
مجموعه اشعار مهدوی ,
سایت باب دل ,
اشعار درباره امام زمان ,
شعر مهدوی ,
شعر برای امام زمان ,
شعر مذهبی ,
اشعار مهدوی ,
شعر در وصف امام زمان ,
شعر در وصف صاحب الزمان ,
شعر برای حضرت مهدی ,
مهدی ,
صاحب الزمان ,
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 220