پلک بر هم زدی و شهر چراغانی شد
ماه ، ديوانه ی آن حالت عرفانی شد
قل هوالله احد گفتی و همپای ِاذان
خاک ، آکنده از آن لهجه ی قرآنی شد
ماهی ِعشق ، در آرامش اقيانوست
دل به امواج زد و صخره ی مرجانی شد
دکمه ی پيرهنت بين کتابم جا ماند
نخ به نخ شعر شد و مايه ی حيرانی شد
يوسف ، آزاد شد از چاه ِ حسادت ، اما
گوشه ی دهکده ای گمشده زندانی شد
موميايی شده در مصر، خدايی ديگر
دل ِيعقوب همان گونه که می دانی شد
حال هر کلبه ی برفي ، لب ِکوهستانت
رقت انگيز تر از خواب ِ زمستانی شد.
عرق ِ شرم ِ پدر ... آب و کمی نان
بيات
مشقِ هر روزه ی هر طفل دبستانی شد
آه ِ برخاسته از دودکش ِهمسايه
در سر پنجره ها مايه ی ويرانی شد
بادها متفق القول ، شهادت دادند
گل سرخ از شب هجران تو قربانی شد
پشت هم می شکند شاخه ی زيتون و انار
باغبان ! باز هوا ابری و طوفانی شد
باد با خود نَبَرد لانه ی زنبوران
را ؟!
گل ِمن ! وعده ی ديدار تو طولانی
شد
شهد چشمان تو ، يک روز عسل خواهد شد
گرچه کندو پر از آهنگ پريشانی شد
زندگی نامه ی آيينه پر از ابهام است
نور ، آشفته ی آن تابش پنهانی شد
هيچ کس از دل و جان درد تو را درک
نکرد
گرچه شعبان شد و هر کوچه چراغانی شد
حسنا محمدزاده
:: برچسبها:
حسنا محمد زاده ,
مجموعه اشعار مهدوی ,
شعر درباره امام زمان ,
منجی ,
اشعار مذهبی ,
شعر عاشقان مهدی ,
انتظار ,
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 230